کاش کمی واقعی بودین...

کاش فقط وقتی کارتون گیر میوفته یادمون نیوفتین، مهربون نشین...

ای کاش...

ای کاش میشد تو تمام لحظه های زندگی که مهربونین و خوب ،ثبتتون کرد و نگهتون داشت

کاش...

چقدر دلم میخواست احمق بودم

که هستم.

دلم میخواست احمق تر باشم.

سرم زیر برف باشد و نفهمم. خیلی چیزهارا نفهمم و نبینم. 

از اینکه صرفا احمقانه به روی خودم نمیاورم بدم می اید. ای کاش نمیفهمیدم. 

ای کاش نبودین. یا بودید ، ولی واقعی. بودن و نبودن هایتان به چه درد میخورد؟ وقتی ، آن زمان که باید باشید، نیستید. هیچ وقت نیستید. 

وسط حال خوش سالی به یک بارمان، پیدایتان میشود و آنقدر از غصه میگویید که میپرد. 

در میان غممان باد یاد مارا خواهد برد. 

چه فرقی میکند باشید یا نباشید ؟ زمانی که درد را از هرطرف بنویسی همان درد است ؟

 علی الحال، روزگار خواهد گذشت و ما فراموش خواهیم کرد، خواهیم بخشید ، دوباره احمق خواهیم شد، ولی درد همان درد است...